بعد از حدود 15 سال دوباره« آواز قو» را دیدم.این بار با یک دیدگاه سیاسی که به مرور زمان نصیبم شده.
فیلم هایی که امروزه داستان آن جذابیت آن روزهای دهه های 70 و اوایل 80 را ندارد.ولی حداقل،تنها ارزشی که فیلم های اینچنینی با خود همواره به همراه دارند،ترسیم فضای کلی سیاسی-اجتماعی زمان جاری است.
جدای موضوعاتی که از جانب آنها می توان به همین فیلم نقد هایی اساسی وارد کرد که پیش از این منتقدان در زمینه های مختلف وارد کرده اند مسائلی جلب توجه می کنند:
1- مهمترین مساله اینست،گریبان چاک دهندگانی که این روزها سنگ دولت اصلاحات را به سینه میزنند افرادی هستند که نمی توانند قوانینی که جاری و ساری بر روابط فردی و اجتماعی حاکم بوده را بر بتابند.
2- برخی که دم از آزادی فردی و چه و چه میزنند(چه داخلی،چه خارجی)، باید به یاد داشته باشند شرایطی که در دولت اصلاحات موجود بود را( و یا حداقل با دید انصاف بدنبال آن بروند.).
3- بزرگترین مساله ای که دشمن علیه دولت نهم و دهم (و به قصد فشار بر نظام مقدس اسلامی)بر روی آن مانور داد ، مساله گشت ارشاد و امثالهم بود که در داخل هم عده ای به آن تاختند،حال آنکه یا توجه نکردند و یا نخواستند توجه کنند که قانون «عفاف و حجاب» قانون در سال 1382 تصویب شد و طبعا پیشتر به مجلس برده شده بود و شخصی مانند «علی مطهری» که این روزها محبوب قلوب عده ای شده،با تاکید بر همین قانون چندین و چند بار دولت های نهم و دهم را آزار داد.(اگر قانون بد بود چرا کسی از اصلاحاتی ها یقه نگرفت و اگر خوب بود دولت نهمی ها چرا مواخذه شدند؟)
4- شخص نخست اعتدالگرای دولت حاضر نیز هم از صاحبان امر در دولت های هفتم و هشتم بود و هم ناظر بر اعمال فشار های بی جهت(که حتی گاه فرزند و مادر به اتهام دوستی نامشروع مواخذه میشدند بی آنکه نسبت آنها پرسیده شود)،البته که ایشان در حوزه نفوذ ایشان اعتدالی رویت نشد،اکنون،اعتدال؟الله اکبر...
کار از کار گذشته،نه می توان این دولت را به جرم رفاقت رئیس دولتش با رئیس دولت اصلاحات(که حسب اتفاق حامی فتنه بوده) مواخذه کرد،نه می توان ایرادی گرفت و انتظار داشت که دولت اصلاحات اصلاح شود.تنها عمل ممکن خواهشی است که نخست بی هیچ دلیل سنگ کسی را به سینه نزنیم،خصوصا اگر رمان حضور وی را درک نکرده باشیم و سپس اینکه بی دلیل با کسی دشمنی نورزیم و در آخر،روی حافظه ی تاریخ خود کار کنیم.